مجموعه شش قسمتی دیوار کاغذی مروری فشرده بر تاریخچه تحریم های استکبار جهانی علیه ایران - در قبل و بعد از انقلاب-است. مخاطب بعد از دیدن این مجموعه، در زمانی کم، به کلیات و بعضا جزئیاتی از مساله تحریم آگاهی پیدا می کند که این امر یک موفقیت برای این مجموعه بحساب می آید.
ذهن "مخاطب هزاره سوم" مجرای عبورهزاران داده تسویه شده و نشده است و اگر اطلاعات یک موشن گرافیک نتواند در یک "فرم به وحدت رسیده و بدیع" خود را در اعماق ذهن مخاطب فرو کند، محکوم به فنا و فراموشی است.
مجموعه دیوار کاغذی سعی داشته در گرافیک به این امر نزدیک شود و به لحاظ شما و تم، فضای سنگینی را بر اساس محتوای کار ایجاد کند.فضای حاکم در شش قسمت یک دست نیست و هر قسمت شخصیت متفاوتی به لحاظ گرافیک دارد اما روی هم رفته به لحاظ کشش و جذابیت به غیر از مواردی، حرف جدی برای گفتن وجود ندارد. این ضعف را نمیشود فقط به پای تیم تصویر ساز و انیماتور و... گذاشت. یکی از علل اصلی این اتفاق، انبوه اطلاعاتی است که قرار است به مخاطب خورانده شود.
حجم بیش از اطلاعات درون متن، موجب خنثی شدن تصاویر شده است. تقریبا در همه قسمت ها،از جایی به بعد، تصاویر که باید بار اصلی تاثیرگذاری و تصویرسازی در ذهن مخاطب را به دوش داشته باشند کارایی خود را از دست می دهند و بصورت
بافتی یکدست از تصاویر در می آیند که تقریبا به هیچ نقطه عطف ماندگار در ذهن منتهی نمی شوند.
شاید اگر ایده آل گرایی در کمیت محتوایی که قرار است ارائه شود کمتر گردد این نوع کارها فرصت بروز و خودنمایی بیشتری در روایت گری با فرم پیدا کنند.
آثاری نظیر دیوار کاغذی نوید اتفاقاتی خوشایند را در آینده نه چندان دور در این عرصه می دهند.کمترین دستاورد آثاری این چنین، ایجاد خودآگاهی و تصحیح فرایند تولید موشن گرافیک های داده محور است.
معمولا یکی از نشانه های یک اثر هنری مطلوب این است که مخاطب دوست دارد دوباره و چند باره آن را تماشا کند. باید دید آیا چنین اتفاقی برای این مجموعه می افتد یا نه؟