به نظر می رسد مشخصهی اصلی طراحی ایستگاه مترو، علاوه بر انجام کار بر اساس استانداردهای فنی، مهندسی و معماری جهانی، اجتناب از تلاش برای فیل هوا کردن است؛ چراکه به دلیل تأثیرپذیری شدید از نیازهای فنی که جنبهی کم و بیش جهانی دارد، از ویژگی های فرهنگی و اقلیمی، کم تر بهره میبرد. همان طور که در طراحی ایستگاه گلشهر، نیز این مسیله به خوبی قابل درک است.
تم رنگی حاکم بر فضای این ایستگاه، به دلیل انتخاب نوع مصالح، سردی و بیروحی خاصی را به کاربران منتقل می کند؛ فضایی که می باید حس سرزندگی و پویایی در آن غالب باشد. پلههای برقی و حس ماشینی بودن آن کم بودند؛ تمام جدارهها، سقفها و باقی اجزای فضا نیز، با آن یک رنگ و یک صدا شده اند. اگر هم ذرهای اثر هنری موقت یا ثابتی مثل بیلبوردهای تبلیغاتی یا مواردی از این دست، با موضوعات فرهنگی در گوشه و کنار استفاده شود، آن قدر حال و هوای سردی در بنا حاکم است که کاری آن چنان تأثیرگذار از دستشان برنمی آید.
مشت نمونه ی خروار است. چنین وضعیتی تقریباً در تمامی ایستگاههای متروی شهر تهران، حاکم است. در معماری اغلب ایستگاهها، فضاها فاقد مؤلفه مکانی هستند و به عبارتی لامکان اند؛ که خود از عواملی به شمار میروند که موجب شده، شهرهای امروز، تمایزهای هویتی را به تدریج از دست بدهند. البته لازم به ذکر است که طراحی ایستگاه گلشهر که در سال ١٣٨٤ ، موفق به دریافت جایزه معمار شد، از نظر وحدت اجزای داخلی و وجود یک تم غالب در کلیت طرح، در مقایسه با نمونههای ساخته شده، از منظر طراحی و ساخت از موفقیت بیشتری برخوردار است.