مقطعی از جامعه را در عهد قدیم تجسم کنید. جامعهای با شرایط خاص خودش. الگوهای رفتاری منحصر به خودش. مردمانی که هر روز به سرکارهای خویش میرفتند. در بازار وقت میگذراندند. مسجد رفتن جزیی مهم از زندگیشان بود. بخش عمده خوراکشان را خودشان در خانه تهیه میکردند. گاها حتی در خانه های شهری نیز احشامی نگهداری میکردند. آب و طبیعت در این جامعه حرمت فراوان داشت. برای شستن رخت و ظرفها گاه مشارکت محلی را شاهد بودیم. محلههای موجود در میان شهر نقش خودشان را ایفا میکردند. و بسیاری دیگر از الگوهای رفتاری که سبک زندگی آن مردم را شکل میداد.
هنر یک معمار ایرانی در این میان، آن بود که میتوانست با شناخت دقیق این الگوهای رفتاری بنایی را شکل دهد که نیازهای گسترده مردمان ایرانی را برطرف کند. یعنی تمام الگوهای رفتاری فوق در محیط خانه و محله به شکلی مطلوب پاسخ داده میشدند. میزان کارآمدی پاسخی که یک ساختمان به نیازهای کاربران میداد، منوط به عمق شناخت معمار نسبت به بستر شکلگیری معماری و مهارت وی جهت ایجاد هماهنگی بین پارامترهای مختلف این بستر بود. و همین بستر هم از عوامل گوناگونی شکل میگرفت نظیر مذهب، اقتصاد، سنت، اقلیم، سیاست و .... که قصد واشکافی آنرا نداریم.
حال شرایطی مغایر را در نظر بگیرید. فرض کنید در یک جامعه، معمار ایرانی بنایی را میساخت که به فرض نیازهای اقلیمی را پاسخگو نبود. یا اینکه در مقیاس خردتر بنایی طراحی میشد که مثلا نمیتوانست فضای مورد نیاز برای عملکردهای متعدد آشپزخانهی خانه را فراهم کند. در این شرایط یا ساکنین منزل نسبت به اصلاح فضاهای منزلشان اقدام میکردند یا اینکه این بنا خواه ناخواه دوام کافی نمیآورد و نابود میشد. پس یکی از عواملی که بنظر تاثیر بسیار مهمی در ماندگار بناهای قدیمی ایرانی داشته، هماهنگی کامل آن با الگوهای متعدد رفتاری مردم جامعه عصر خودش است و اگر جز این بود، این اتفاق به تمامی نمیافتاد.
معمار ایرانی در گذشته کمتر برای ایجاد یک کار اصطلاحا آوانگارد اقدام میکرد و بیشتر به ساخت فضاهایی مبادرت میورزید که از نظر او میتوانست صرفا برای رفع نیازهای پیشبینی شده کارامد باشد. بواسطه سرعت آهسته تغییرات بستر شکلدهنده معماری (مشتمل بر موارد ذکر شده)، معمار قدیمی دغدغه کمی درخصوص تغییرات سبک زندگی مردم داشته و اگر هم سبک زندگی در طول زمان دستخوش تغییر میشد، معمار آنقدر از بطن جامعه بود که این تغییر در رفتار و منش معماری خودش نیز اثر بگذارد و بتواند این تغییر را پاسخ دهد.
مساله معماری امروز ما دقیقا از همین نقطه نشات میگیرد. معماریای که برای رفع نیازهای یک جامعه عرضه میشود. جامعهی سریعالتغییر با سلایق و خواستهای گوناگون و بسیار متفاوت که روز به روز نیز گستردهتر و متفاوتتر میشود. حال اگر یک معمار بخواهد در این اثنی معماری "ایرانی" عرضه کند به چه پارامترهایی باید بیاندیشد؟
امروزه در کشورمان شاهد آنیم که بسیاری از معماران ایرانی به بهانه احیا، رجعت یا بازمصرف معماری ایرانی، سعی میکنند گرایشهای فرمال نسبت به این سبک معماری نشان دهند. بهرهگیری از عناصر سنتی نظیر طاق، مصالح قدیمی، نقوش سنتی و ... که گاه به شیوهای نادرست مورد استفاده قرار میگیرند، روحیه معمار امروزی را نسبت به ادای دین به معماری سنتی ارضا میکند اما این همه ماجرا نیست.
واقعیت آنکه معلوم نیست خود معماران گذشته نیز اگر شانس زیست در زمان حال را داشتند، تا چه میزان این گرایش فرمال را در کارهای خودشان پرورش میدادند. همانگونه که مرور شد دغدغه معمار قدیمی رفع نیاز و پاسخگویی به الگوهای رفتاری قدیمی بود، و فرمهای سنتی مورد استفاده بر اساس نوع مصالح، شرایط اقلیمی و ... پدیدار میگشت. با تعمیم این گزاره به شرایط حال معماری، در شرایط امروز نیز اگر معماران جامعه ما، بیش از هر چیز دغدغه پاسخگویی به نیازهای کاربر را داشته باشند و اجاز دهند مصالح و شرایط امروزی خودشان فرمهای جدید را بهوجود بیاورند، معماری حاصل بیشتر به معماری ایرانی نزدیک است. به عبارت دیگر یک معماری به اندازهای که توان پاسخدهی به الگوهای زندگی ایرانیان را داشته باشد "ایرانی" است و هویت فرمال معماری (در هر عصری) متناسب با پارامترهای همان زمان تعریف و بازطراحی میگردند. و همانگونه که دیدیم، این دیدگاه دقیقا همان دیدگاهیست که معماری سنتی ایران را نیز شکل داده و چنین پایدار ساخته است.