ادبیات جدی دنیای سیاست، همیشه آن را سوژهی خوبی برای نقیضهگویی و طنزپردازی کرده است. شاید اولین نمونهی بارز این نوع از طنز را بتوان در ماهنامهی سابق گلآقا یافت، جایی که کاریکاتورهای سیاسی جان تازهای به خود گرفت. بزرگمهر حسینپور ازجمله هنرمندانی است که با گلآقا شناسانده شد و کار حرفهایش نیز از همانجا آغاز شد. او به دلیل توانمندی در تکنیکهای متنوع نقاشی و استعداد و تخصصی که در طنز و کاریکاتور داشت، طی این سالها رفته رفته به یکی از مطرحترین کاریکاتوریستهای کشور تبدیل شد و این موضوع، روزنامهها و مجلات را بیشتر متوجه او کرد. کاریکاتورهای خویشفرمای حسینپور اگرچه کمتر به سراغ شخصیتهای سیاسی میآمد، اما کارهای این چند سالهی او برای جرایدی همچون «مردم امروز»، «صدا»، «خط خطی» و «چلچراغ»، او را سیاسیتر از پیش کرد. جسارت، صراحت و ذوق طنزپردازی از ویژگیهای کار اوست؛ علاوه بر اینها، توانایی در ترسیم پرترههای واقعی او را در کشیدن کاریکاتورهای کم اغراقتر موفق کرده است. با مقایسهی کاریکاتورهای او از چهرهی هنرمندان و سیاستمداران، میتوان دریافت که وی در ترسیم چهرهی سیاسیون احتیاط بیشتری به خرج داده و از اغراقهای زیاد اجتناب کرده، این مساله مقبولیت مطبوعاتی حسینپور را افزایش داده است.
بعد از انتخابات ۸۸ که موضعگیریهای سیاسی جدیتر و آثار هنرمندان هر دو طیف روتر و پررنگتر شد، بزرگمهر حسینپور مرجعی تبلیغاتی برای اصلاحطلبان شد. تعداد زیاد آثار او در هجو احمدینژاد و در مدح دکتر ظریف در یکی دو سال اخیر، به خوبی نشان از سیاسیتر شدن او دارد.
بسیاری از آثار او با بهره بردن از تضاد به طنز میرسد. از تن کردن لباس سوپرمن غربی بر تن جلیلی، تا سلفی اوباما با برج آزادی تهران. این جا به جا کردن مرزها در بعضی موارد به خصوص درمورد روابط غرب با ایران، در پس ظاهر طنز و غیر جدیای که دارد به دنبال عادیسازی و شکستن قبحهایی است که در سی و چند سال گذشته بر اصولی مهم بنا شده بودند. اگرچه اقتضای کار ژورنالیستی، همهفهم و عامهپسند بودن است، اما حسینپور گاهی زیرکی به خرج میدهد. مثلا در کاریکاتوری که ظریف و کری از کوه بالا میروند، کوهی که به نظر میرسد قلهاش به کف معاش مردم خواهد رسید. تو گویی در این سالها بیخردانی درهای حفر کردهاند که تنها با عرق ریختن طرفین پر خواهد شد. او نشان داده که مردم طرف آمریکایی به کار و خرید و خود مشغولند و در سمت ایران، همه بر لبهی پرتگاه منتظر توافق و راه افتادن زندگی هستند! انگار نه انگار که مذاکرات هستهای یک نیاز آمریکایی بوده و تا کنون نیز چرخ زندهگی دلباختهگان ایرانیش را نچرخانده است.