موشن گرافیک "آنچه دادیم،آنچه گرفتیم" کاری از استودیو فریم، ازهمان ابتدای بیان عنوان توسط گوینده ، با پوزخندی موضع خود را نسبت به پدیده مذاکرات هسته ای روشن می کند. عملی که ممکن است باعث شود مخاطب نتواند بصورت خنثی با زاویه ورود و نوع نگاه این اثر ارتباط بر قرار کند.
یکی از چالش های اصلی این اثر این است که مخاطب تقریبا نمی داند باید به کدام قسمت قاب توجه کند. همانطور که از عنوان اثرهم بر می آید، تمایل به قیاس امری ناگزیر است و همین امر گاهی باعث چند تکه شدن کادر می شود. دربرخی بخش ها عملا قسمتی از قاب از دور خارج می شود و در بخش هایی نیز چشم مستاصل از حجم انبوه پراکندگی عناصر تصویری، ترجیح می دهد خیره به نقطه ای دلخواه، فقط به متن گوینده توجه کند.این مساله در چیدمان و لی اوت اطلاعات هم بروز کرده است. بعضا متن ها با وجود مانایی زیاد در تصویر، عملا ناخوانا هستند.
آنچه دادیم آنچه گرفتیم در تصویر سازی خوب و تقریبا قوی ظاهر شده است. در انیمیت عناصر و اشیا نیز. اما مساله اساسی دفن مخاطب زیر خروار اطلاعاتی است که از گوشه و کنار قاب پمپاژ می شود. قبل تر در نقد موشن های دیوار کاغذی به بحران بمباران اطلاعات اشاره شد. مساله ای که می تواند در همان ابتدا و قبل از مصور شدن اثر، بساط نابودی آن را در نقطه صفر فراهم کند. انبوه اطلاعات باعث شده نکات مثبت این کار کمتر به چشم بیاید و صرفا بصورت جزئی و از حیث تکنیکی قابل تحسین باشند.چیزی که برای مخاطب عام وجه ناچیزی دارد.
ورای نقد تصویری به نظر می آید افق پیش رو و چالش اصلی برای فعالان موشن گرافیک ، جراحی کار در مرحله سناریو است. قطعا سناریوی مریض روی میز اجرا تبدیل به یک قهرمان نخواهد شد. جلوی فاجعه را باید از نقطه شروع یعنی از متن گرفت.