چنین طرحی در شهری با 300 روز آفتابی، که مردم آن در جستوجوی سایه و خنکی هستند، در قلب طبیعت چه میکند؟! حجم عمدهی این طرح در زیر زمین و با فرسایش حجم عظیمی از خاک برای ایجاد پارکینگ طبقاتی همراه است. به چه منطقی چنین پروژهی ضد محیط زیستی، نام سرو به خود گرفته است؟
مشکل بسیاری از معماران امروزی این است که تصور درستی از موضوع پروژه، فضا، مقیاس انسانی و ماهیت مصالح ندارند. گویی معماری را یک حجم میدانند که ماکت یک صدم آن، هیچ فرقی با اجرا شده آن ندارد. چنین طرحهایی روی کاغذ، جدید و جالب به نظر میرسند؛ اما وقتی اجرا میشوند هیچ گونه جذابیت و اطلاعات درخوری در مقیاس واقعی نداشته و بر عملکرد ادراکی انسان منطبق نیستند.
زمانی که نام گذر سرو را میشنویم، تصور مسیری هدفمند با مقیاسی انسانی و مصالح خاکی که جوی آبی در میان آن حرکت می کند، به ذهن خطور می کند. مسیر دل پذیری که راه رسیدن به مقصد را به تجربهای خوش آیند، تبدیل کند و باقی زمین را به گلکاری و فضای سبز وامی گذارد. تنها همین الگو و ایجاد تنوع در مسیر با انواع جلوههای عناصر پنج گانه، میتواند طرحی ایرانی و انسانی را با حداقل هزینه پدید آورد.
طراحی پارکینگ هم چیزی نیست که موضوع فرم پردازی باشد. برای پارکینگ عمومی آنچه مهم است سرعت و سهولت دسترسی است. شهرداری میتواند به جای این همه هزینه ی برکندن زمین و تخلیه بتن در قلب طبیعت، به منظور احداث پارکینگی مکانیزه، سایت دیگری را برای این منظور درنظر بگیرد؛ اقدامی که با اطمینان، نتیجه اش چیزی جز نابودی محیط زیست نخواهد بود.