هنر مدرن همچون پدری است که فرزندانش را از خود رانده و آنان را از ارث محروم کرده است. این تاریخ به طور تصادفی و با سؤتفاهمات به راه خود ادامه می دهد؛ و ما تنها می توانیم به وسیله ی فلسفه ی هنر به این امر منسجم برسیم، که تعاریف هنر دارای سبکی بسیار قاطع و مثبت است.
این فلسفه، هنر را وسیله ی بیان جهان به صورت بصری می داند. روش های جایگزین برای اندیشیدن درباره ی جهان وجود دارد. می توان جهان را اندازه گیری کرد، و این اندازه ها را طی یک سامانه نشانه ای (ارقام یا حروف) با هم مطابقت داد. می توان سامانه هایی ساخت و با این کار، جهان را به صورت خیال انگیز (اسطوره) توضیح داد.
هنر همواره موضوعی است زنده که جهان قابل رؤیت را با حس بصری مورد پرسش قرار می دهد، و هنرمند کسی است که این قدرت و اشتیاق را دارد که به راحتی احساس بصری خود را به شکلی مادی ارائه دهد. بخش اول عمل هنرمند احساس و بخش دوم بیان (این احساس) است، ولی در عمل نمی توان این دو فرایند را از هم جدا کرد. هنرمند آنچه احساس می کند را بیان می کند و آنچه را که بیان می کند، احساس می نماید. کل تاریخ هنر متشکل از طرق مختلف احساسات بصری است؛ روش های متعدد رؤیت جهان توسط انسان.
گزیده ای از کتاب «تاریخچه نقاشی مدرن» به قلم هربرت رید، با ترجمه ای از شریتا گل بابائی، که در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات میردشتی منتشر گردید.