لالا ایسایدی (Lalla A. Essaydi)، هنرمند مراکشیِ ساکن نیویورک است، که عمده شهرت خود را به واسطه عکاسی از زنان عرب در فضای صحنه آرایی شده به دست آورده است. هرچند اَسایدی به زعم خودش در جستجوی بازتاب خویش در آثارش میباشد، اما جنسیت او بیش از هر مسئله دیگری در کارش تأثیر گذار بوده است. به طوری که عکسهای او همواره ترکیبی از خوشنویسی اسلامی همراه با نمایش پیکر زنان است، در واقع مسئله هویت زن عرب مسلمان، دغدغه اصلی ایسایدی به شمار میآید. به همین سبب نیز میکوشد تا از زاویه دید خود در مقام یک زن هنرمند لیبرال، مسلمان و سنت گرا به آن بپردازد و مخاطبانش را به مقاومت در برابر کلیشهها دعوت نماید.
ایسایدی به واسطه تجربایتش از زندگی در مراکش، پاریس، عربستان و ایالات متحده آمریکا، با نگاهی فمنیستی به زن مینگرد و تمرکزش در به چالش کشیدن سه مفهوم مهم مذهب، فرهنگ و جنسیت است.
با توجه به تحصیلات ایسایدی در دو رشته نقاشی و عکاسی، او بهترین استفاده را از فضا کرده؛ به طوریکه زنان در عکسهای او به واسطه فضایی که در آن قرار گرفتهاند تعریف می شوند و خود دارای هیچ هویت مستقلی نیستند. در واقع فضا، البسه و خطوط شبه عربی که همچون رسم حنا گذاری، سر تا پای زنان را پوشانده، وجود یک زن عرب مسلمان را شکل میدهند و همگی به نوعی استعارهای از شخصیت منفعل زن در جامعه عربی-اسلامی هستند که بدین شکل زن را در خود محصور کردهاند.
در عمدۀ عکسهای او شخصیتهای اصلی با آن چشمان سیاه سرمه کشیدهشان چنان به لنز دوربین خیره شدهاند، که گویی در تلاشاند تا با نگاه خود حرفهایشان را به گوش مخاطبان غربیشان برسانند. هر چند این نگاه منجمد و سرد نسبت به شخصیت زن در جوامع اسلامی، مقرضانه و به دور از واقعیت است، اما نوع نگاه ایسایدی را میتوان متأثر از زندگی در مراکش و به ویژه عربستان سعودی و مقایسه آن با فضای کشورهای غربی دانست. چرا که در کشور بسته و متحجری هم چون عربستان حقوق زن در ابتداییترین سطوح نیز نادیده گرفته میشود.
با این حال مخاطبان آثار ایسایدی در برخورد با عکسهای او مسلماً نگاه او را به کل جوامع اسلامی بسط میدهند و آن را صرف یک کشور یا یک فرهنگ خاص نمیبینند و مسبب آن را نیز مذهب و فرهنگ برآمده از آن به حساب میآورند. فضای آثار ایسایدی و نوع نگاه یک جانبه او را میتوان در آثار دیگر هنرمندان زن مسلمان ساکن در کشورهای اروپایی و به ویژه ایالات متحده نیز مشاهده کرد.
حال سوال اصلی اینجا است که چرا عدهای از هنرمندان زن رشد یافته در کشورهای اسلامی در برخورد با فضای فرهنگی و هنری غرب، در عوض تعمق در ریشههای فرهنگی – مذهبی خویش و پرورش آنها در فضای جدید، مقهور جاذبههای فرهنگ غرب میشوند و با استفادهی ابزاری و شبه روشنفکرانه از مذهب، فرهنگ و جنسیت خود، میکوشند تا بر موج هنری اسلام ستیزی در غرب سوار شوند و به این شکل خود را مطرح سازند؟