آنچه باید مدنظر داشته باشیم، این است که هنر نه وسیله است و نه ظرفی که هر مظروفی را بپذیرد. هنر راه است، کسانی که هنر را ظرف میپندارند، نمیتوانند حرفی قابلاعتنا داشته باشند، و به ناچار کنترل اثر را از دست میدهند و به نمادپردازی و معنازدگی روی میآورند، و برآنند از خارج از اثر چیزهایی را به اثر الصاق کنند. آیا پیرزنی چادری، که نمیفهمیم چرا سیاه و سفید شده با قابی که باز نمیدانیم چرا خالیست در دستهای او و فضایی قرمز و مدرن میان انبوهی از صندلیهای لهستانی سفید و قرمز، نمادی از مادر شهید است؟
در هنر، هر چیزی، بعد از فرم میآید. فرم اجازه ظهور معنا و محتوا میدهد. هر اثر به اندازه فرم معنا دارد. اگر اثری در چارچوب فرم باورپذیر باشد سپس در هر معنایی میتواند رخ نماید و منتقل شود.
گاهی بسیاری از هنرمندان متعهد، محتوا و مفهوم ارزشمندی در ذهن خود دارند اما به دلیل آنکه تسلط کافی بر بیان بصری و سازماندهی تصویری و تکنیک ندارند، اثر آن ها چیز دیگری میشود و حرف دیگری میزند.
در آثار خانم کرامت هم شخصیتی خاص ساخته نمیشود، که بتوانیم آن را تعمیم بدهیم. گویا او از مدلی در گوشهی آتلیه، طراحی کرده است. زنی که ثابت نشسته است میان صندلیهای کارگاه که از او طراحی شود، گویا هنرمند به دنبال تجربههای طراحی و فضاسازی است.