دقیق نمیدانم اما فکر میکنم اگر ایرانیها نبودند، اینستاگرام، تلگرام، لاین و اینها با افتِ شدید سهام رو به رو میشدند! دقیق هم مشخص نیست که چرا ما این میزان از فعالیت در شبکههای اجتماعی مجازی را در فضای واقعی اجتماع نمیبینیم؛ و باز هم مشخص نیست که چرا این میزان از نبوغ و خلاقیت در طنزپردازی، گاهی هجو و گاهی حشو، راه به سوی گرهگشایی در اجتماع باز نمیکند؟!
اگرچه زمانی که ما برای گردش و تولید مجازی میگذاریم بیش از قاعده است، اما گاهی به یک اهرم قدرت برای تغییر نامطلوبهای جمعی نیز تبدیل میشود. نمونهاش همین لباس المپیک و لباس تیم ملی و مسائلِ روزِ خبرساز. کافی بود اولین تصویر از لباس منتشر شود تا به سرعت موتور فوتوشاپها به راه بیفتد. خاطرهانگیزی پاککنهای آبی-نارنجی و سالاد شیرازی از اولین تشبیههایی بود که برای لباسهای المپیک پیدا شد. عدهی زیادی هم در این مدت کوتاه این لباس را به تن کردند، از امیرمهدی ژوله گرفته تا دیوید بکام!
با همهی این اوصاف اگر خودمان را لحظهای به جای طراح لباسها قرار میدادیم، با تمام انتقادهایی که به آن وارد بود، میدیدیم که چه حملات تندی را باید تحمل کرد و چه فشار روانیای بر طراح وارد میشود. میشد با برگزاری یک مسابقهی ساده از همهی اینها پیشگیری کرد. دیدیدم که بعد از زیاد شدن سر و صداها، خیلی از طراحان داخلی به صورت خودجوش طراحی کردند و آنها را از رسانههای خودشان نمایش دادند. شاید اگر فراخوانی داده میشد، الان لباس آبی-نارنجیِ معروف، تنها یک گزینهی رد شده بود که نیازی به این همه طنزپرداری هم نداشت...