خاکدان نقاش فتورئالیسم است که از طرفی با مسئله واقعیت درگیر است و از طرف دیگر با خود موضوع (ابژه) نقاشی، فارغ از نسبت کارش با عکس یا واقعیت. کارهای او وانموده هایی از واقعیت هستند که بیشتر از آن که باز نماینده ی چیزی باشند افشاگر تفاوت ها هستند، در حالی که معیار برای سنجش کیفیت انطباق کامل رونوشت از واقعیت است، اما نقاشی فتورئالیسم در مقام وانموده از این شباهت در می گذرد و واقعیتی واقعی تر را به نمایش می گذارد.
او گردابی فراهم می آورد و هر آنچه در گودال ذهن نوستالژیک خود دارد در آن می ریزد و واقعیت را به ویرانه ای ساکت و ساکن بدل می کند. آنچه در این آشوب خودنمایی می کند نور در فضا است. نور بی رمقی که بر رنگ های زنگار گرفته نشسته است. نسبتی که آن را می توان با نسبت های متفاوت نور در تاریخ نقاشی مقایسه کرد. با ورمیر، رامبراند. خود خاکدان نیز به این اذعان دارد که: "از تلفیق عناصر بزرگان در کارهایم هیچ هراسی ندارم، بالعکس از آنان به عنوان الفبای زبان نقاشی خودم و ابزار کارم استفاده می کنم. مثلا در مورد نور در آثارم به شدت تحت تاثیر ورمیر هستم. مخصوصا تابلوی دخترکی در حال خواندن نامه. و یا در مورد رنگ ها تاثیر وان دایک یا رامبراند و کاراواجو را در کارهایم نباید فراموش کنم. همچنین رئالیسم های معاصر مثل جوزه اتکا (Jose Oteka) یا کریستوبال تورال (Christobal Toral) که پیشروان رئالیسم جدید اسپانیا هستند."
خاکدان از معدود هنرمندان ایرانی است که نقاشی را به شکل آکادمیک آموخته است و کارهای او علاوه بر بازنمایی دغدغه ها و ذهنیات شخصی اش، نسبت مشخصی با تاریخ هنر دارند. او به واقع نقاشی می کند و برای تابلو های خود وقت کافی می گذارد و در این روزگار بی در پیکر و شیادانه ی هنر معاصر چند بار و چند باره می توان به تماشای آثار او نشست و از نقاشی لذت برد.