ساکنین شهر برمیخیزند و روز آغاز میشود. شهر در التهاب روزانهی خود، انسانها را که امروزه عابرتر از هر زمانی هستند درخود جای داده است. عابرانی با نیازهای متعدد، گاه مشترک و گاه متفاوت. سلسله مراتب فضاهای عملکردی در شهر درست مانند یک خانه عمل میکند. همانگونه که یک خانه باید برای استراحت، خواب، نشستن، پذیرش مهمان، تلویزیون دیدن، مطالعه، ارتباط با بیرون، آرامش، پخت و پز، برسنجهای آسایشی1، فعالیتهای شخصی انسانها و... راهحل داشته باشد، شهر نیز باید بتواند نیازهای بسیاری را برطرف کند. نیازهایی مانند سکونت، بازی کودکان، گردش شهروندان، خرید، بهرهمندی از طبیعت، عبور و مرور کم خطر، سهولت دسترسیها، نوازش چشم و گوش، گردهماییهای خرد و کلان و... . در شهر تهران مدتهاست که تمرکز اصلی متولیان محترم شهری بر تامین زیرساختهای یک شهر مدرن و روزآمد (به درست یا به غلط) استوار شده و بخش عمدهی نیازهای دیگر شهروندان را تحت تاثیر خودش قرار داده است. نظیر نیازهای انسانی و طبیعی شهروندان (در معنای حقیقی کلمه) که در ابعاد گستردهای مغفول ماندهاند و اگر نخواهیم اغراق کنیم میتوان گفت به مرحلهی نگران کنندهای رسیده است. از بارزترین نیازهای بیپاسخ در شهر، نیاز انسانها به تجمع، تعامل و دیدار است. تهران امروزی برخلاف ظاهر شهروندپذیر و سخاوتمندانهی خود، عموما نمیتواند فضاهای مناسبی برای گرد آمدن انسانها را فراهم کند و شهروندانی که توان مداخله در اصول صلب طراحی شهرشان2 را ندارند، با ایجاد فضاهای دیگر خودخواسته به این نیاز پاسخ میدهند. پرکاربردترین این فضاهای خودخواسته: کافه.
امروزه تعداد زیادی کافه در گوشه کنار شهر رشد کردهاند. از دلایل اصلی شکلگیری این میزان کافه در شهر، فارغ از زیرساختهای فرهنگی، میتواند تلاش شهروندان برای پیدا کردن فضاهای تعاملی و گردهمایی باشد. فضاهای تعاملی در شهر به میزان کافی موجود نیستند و همین امر فضاهای موجود را نیز با ازدحام و گاه ناهنجاریهای اجتماعی مواجه کرده است. در این وضعیت انسانها بهطور طبیعی شروع به شکلدهی فضاهایی برای ملاقات شهروندان و گاه تعاملات گستردهتر به بهانههای فرهنگی میکنند. به سبب نیازسنجی مناسب، کافهها با جمعیت قابل توجه مشتریان (چه در مرکز شهر و چه در مناطق کم جمعیتتر) روبرو میشوند و همین وضعیت موجب پیدایش کافههای بیشتر میگردد. کافهها با اسلوب و شیوهی کاری امروز، خاستگاه غیر ایرانی دارند. عملکرد فضاهای مشابه در شهرهای ایرانی با کافههای امروزی متفاوت بوده است.
پیش از اینها وجود فضاهایی نظیر مساجد، میادین محلی، تکایا و... بستر مناسب و اجتناب ناپذیری برای برقراری تعاملات بین شهروندان را فراهم میآورده. آنهم در شهرهای ایرانی که تمرکز بر حریم افراد و حریم خانواده غیرقابل انکار است و همین مساله ضرورت وجود عرصههای تعاملی در شهر را تقویت میکند. همچنین وجود مراسم و آیینهای جمعی که انسانها را در بزنگاههای مهم گرد یکدگر میآورد. و اما در نزدیکترین شباهت با شیوهی کار کافههای امروزی، سال های نه چندان دور قهوهخانهها در سطح شهر شکل میگرفتند. قهوهخانههای سنتی خصوصا در نواحی نزدیک بازار، محل تجمع کاسبان و احیانا جوانان محل در اوقات بیکاری بوده است. تضارب آرا، دید و بازدیدهای محلی و انسجام روابط بین افراد از اثرات وجود و دلایل تداوم قهوهخانهها در شهر بوده است. ولیکن کافهها با تفاوت عملکردی خود گروههای دوستان جوان را از نقاط مختلف شهر جمع میکنند. در فضایی که نه نشانی از بسترش دارد و نه از فرهنگ مصرفکنندگانش. وجود عرصههایی مانند مساجد، حسینیهها و پارکها در سطح شهر "به جهت برقراری تعامل" بیشتر توسط اقشار میانسال جامعه مورد استقبال است و بنابر دلایلی توان جذب جوانان زیادی را ندارد.
با این اوصاف جای تعجبی هم نیست که کافهها کمتر بهرهای از موتیفهای آشنای بومی داشته باشند. در شهری که انسانها نشانهای بومی خود را بی آنکه تقصیری داشته باشند فراموش کردهاند، نمیتوان انتظار ترجمانی بومی از یک فضای غیربومی داشت. با این رویه کافهها تبدیل به نقاط کانونی در شهری مشوش شدهاند که در گنجاندن این تعداد شهروند و پذیرش آنان رقیبی جز خود ندارند. دیدارهای دوستانه، رویدادهای خاطره انگیز، رویدادهای فرهنگی و... از سطح شهر به این مکانها کشیده میشود و عملا نقش شهر در ساخت خاطرات جمعی برای شهروندان رنگ میبازد. رنگ باختنی که با هیچ زیرساخت مدرن شهری، خطوط حمل و نقلی سریع، ساختمان بلند مرتبه و حتی پارکهای عظیم متمرکز در نقاط شهر جبران نمیشود. تصور آیندهای که این شهروندان در خواهند داشت و میزان احساس مسئولیتشان در برابر این شهر، تصویر امید بخشی نیست. ارتقاء تلقی قانونگذاران و متولیان محترم شهری نسبت به فضای شهری، ویژگیها و ضرورتهای آن گام اصلی و ابتدایی در راستای حل این چالشها است.