امیر یزدان، استاد دانشگاه اصفهان، علاوه بر درس و فحص دانشگاهی، شعر می سرود و نقاشی هم می کرد. او اگرچه سال هایی از عمرش را مشغول تحصیل معماری در آمریکا بود، اما گویی یک دل مشغولی همیشگی داشت و دلش جای دیگری هم می تپید. آشنایی او با برادران صفدرزاده حقیقی، بر شگفتی او به طرح فرش دامن زد. او در واقع یک دل و دو دلبر داشت، معماری و فرش، فرش و معماری. دغدغه ای که این شاعر نقاش داشت، نوآوری در طرح و نقش قدیمی و تکراری فرش بود.
با همه نقدهایی که به این فکر نو وجود داشت و معتقد بود که فرش ایرانی با همین نقش ها و رنگ هاست که فرش ایرانی شده است و دگرگون کردن اصول موجود، یعنی از بین بردن ماهیت و هویت پدیده ای که آن را فرش ایرانی می نامیم؛ پس از گذشت ۱۵ سال، تصمیم خود را گرفت و ترسیم طرح هایی بر اساس نقش های معماری، برای بافتن در فرش را برگزید.
او به جای برگزیدن یکی از دو محبوب و رها کردن دیگری، آن دو را چنان به هم نزدیک کرده که گویی یک جان است در دو بدن. نقش معقلی، خط بنایی، کاشی هفت رنگ، معرق آجر و کاشی، باغ و حوض و آب، همه بر تار و پودی از نخ و کرک، همراه با معانی بیانی تازه از نقش و رنگ است. امیر یزدان با طراحی فرش هایش، در کار پدید آوردن درک و سلیقه ای تازه در فرهنگ و زیبایی شناسی معاصر ماست؛ درک و سلیقه ای که تازه است و اصیل.
برگرفته از نوشته محمد رحیم اخوت، در مجله معمار به شماره ۶۱.